دکتر حسن کرباسی آرانی متخصص اعصاب و روان (روانپزشک)

دکتر حسن کرباسی آرانی بورد تخصصی اعصاب و روان (روانپزشک) ومشکلات جنسی و مشاوره

دکتر حسن کرباسی آرانی متخصص اعصاب و روان (روانپزشک)

دکتر حسن کرباسی آرانی بورد تخصصی اعصاب و روان (روانپزشک) ومشکلات جنسی و مشاوره

سرت را بالا بگیر و بگو نه!


سرت را بالا بگیر و بگو نه!

داستان نسرین: تا مرز اخراج رفتم!

نسرین از نمونه آدم هایی است که در محیط کارشان رودربایستی را به حد اعلا می رسانند. او پرستار است و به تازگی وارد دهه چهارم زندگی اش شده. نسرین مجرد است و خودش می گوید مجرد بودن کار دستش داده. همه همکارانش به محض اینکه نیاز به مرخصی پیدا می کنند پیش او می روند و از او می خواهند شب جای آنها شیفت بماند؛«فکر می کنند چون ازدواج نکرده ام و بچه ندارم زندگی شخصی هم ندارم».

کار به جایی می رسد که شب بیداری های نسرین به خاطر اینکه به جای بقیه شیفت می مانده راندمان کاری اش را پایین می آورد. سرپرست بخش به او تذکر می دهد که روی کارش نظارت بیشتری داشته باشد و گرنه مجبور می شود از او بخواهد برود. نسرین وقتی این شرایط را می بیند استرسش دو برابر میشود. حالا علاوه بر اینکه از دست خودش برای نه نگفتن ناراحت است غصه می خورد که ممکن است کارش را هم از دست بدهد.

 

چطور نه بگوییم

افرادی که نمی توانند نه بگویند و از عقیده خودشان دفاع کنند بعد از مدتی از دست خودشان عصبانی میشوند و احتمال دارد بالاخره در جهت رفع مشکل شان بربیایند. در این شرایط است که جلسات مشاوره می تواند آنها را از مخمصه ای که به دست خودشان ایجاد کرده اند نجات دهد. یاسمین کریمی، کارشناس ارشد مشاوره میگوید افرادی که نمیتوانند نه بگویند اغلب وابسته، ترسو و مضطربند.

اولین کاری که باید در مورد این افراد انجام شود گرفتن «غلاف فرهنگی» از آنهاست. اگر از آنها بپرسید چرا نه       نمی گویی می گویند می ترسم فلان طور شود. در این شرایط مشاور آنها را متوجه یک موضوع اساسی میکند: با اینکه می ترسند و از روی ترس مخالفت نمی کنند باز هم زندگی شان خوب نیست و باز هم حال خوشی ندارند. حالا وقت این است که مثل یک آینه به آنها نشان بدهی در چه شرایطی هستند؛« از آنها می خواهی تصور کنند نه گفته اند وب گویند چه اتفاقی افتاده است».

کریمی می گوید بعضی از آدم ها حتی با تصور این شرایط دار تپش قلب، هیجان یا حتی گریه های شدید میشوند. بعد از انجام تمرین های درست مراجع کم کم بدون اینکه لازم باشد به او چیزی بگویی خودش یاد میگیرد به موقع مخالفت کند؛ آن هم نه فقط در اتاق مشاوره، بلکه در صحنه زندگی      واقعی اش. هر مخالفتی منفعت هایی دارد که به آنها احساس بهتری نسبت به خودشان می دهد؛ اینکه آدم هایی که اطرافم هستند باید من را به خاطر خودم دوست بدارند نه به خاطر پیروی از آنها.

آخر قصه نسرین:

نسرین کم کم یاد گرفت که زندگی شخصی اش ارزش زیادی دارد و در حالی که بقیه به زندگی شان میرسند و صبح ها با انرژی سر کار می آیند او خستگی، عصبانیت و کسالت را تجربه می کند. تهدید به اخراج او مثل یک نیروی محرک عمل کرد و بعد از جلسات مشاوره یاد گرفت چطور خیلی مودبانه درخواست همکارانش را رد کند. قاعدتاً بعضی از آنها ناراحت شدند اما آنهایی که دوستان واقعی اش بودند شرایط او رادرک کردند و هنوز دوستان خوبی برای او هستند.

داستان فاطمه: سه بار ازدواج کردم

فاطمه 34 ساله است و مدتی است دچار دردهای عجیبی میشود. به خاطر این دردها چند بار در بیمارستان بستری شده ولی پزشکان علت مشکل او را تشخیص نداده اند. تا اینکه به پیشنهاد یکی  از پزشکان تصمیم گرفت به روانشناس مراجعه کند. در گفت و گو با مشاورش مشخص شد که او تا به حال سه بار ازدواج کرده است. آن هم به یک دلیل عجیب: چون نمی توانسته در مقابل پدرش مخالفت کند و بگوید «نه». هر سه ازدواج او با مردانی بوده که معتاد بودند و او را کتک     می زدند! او بعد از اینکه مدتی آزار و اذیت های شوهرش را تحمل میکرد به خانه پدرش بر می گشت و جدا می شد.

مدتی از ازدواج سوم فاطمه گذشت و باردار شد. در این شرایط بود که استرس زیاد و فشارهای روانی سنگین فاطمه را تا مرز از پادرآمدن پیش برد و دچار دردهای شدید شد. این دردها گاهی سرش را نشانه می رفتند. گاهی وقت ها به کمرش حمله می کردند و گاهی وقت ها قدرت راه رفتن را از او می گرفتند. کار به جایی رسیده بود که فاطمه موهایش را می کند.

علت دردهای فاطمه چه بود؟

او درباره فاطمه این طور می گوید:« وقتی از لحاظ هیجانی تخلیه ای صورت نمی گیرد این دردها به درون بدن ریخته   می شوند.» مخالفت نکردن و نداشتن توانایی «نه» گفتن علاوه بر عواقب روانی شدید می تواند منجر به دردهای psychosomatic شود؛ دردهایی که منشأ فیزیکی ندارند و حتی با آزمایش های زیاد هم نمیشود دلیلی برایشان پیدا کرد. این دردها می توانند کمر، شکم، پا یا سر فاطمه را هدف قرار دهند.

آخر داستان فاطمه:

فاطمه پسرش را بر میدارد و شوهرش را ترک میکند. با اینکه پدر و مادرش با او مخالفت کردند اما او از مواضع خودش پایین نیامد. وقتی خانواده اش متوجه شدند که او در تصمیمش جدی است دست از سرش برداشتند. شوهر فاطمه هم وقتی   می بیند فاطمه رفته و بچه را هم برده به خودش می آید و تازه متوجه میشود که چه بلایی بر سر زندگی شان آورده است وبالاخره موفق می شود مواد مخدر را کنار بگذارد. تصمیم فاطمه روی اراده شوهرش هم تأثیرگذار بود.

داستان محمد جواد: من بی گناهم

«نتوانستم با رضا مخالفت کنم.» رضا پسردایی خلافکار محمد جواد است. یک روز رضا به محمد جواد زنگ زد و از او خواست با هم بیرون بروند. محمد جواد نتوانست توی عالم فامیلی نه بگوید. یک ساعت بعد رضا با یک ماشین جدید و شیک دنبال محمد جواد آمد. محمد جواد می گوید:« تعجب کردم که چرا رضا فقط توی کوچه پس کوچه ها می گردد!»

هوا که تاریک تر شد بالاخره دور دورهای رضا به خیابان کشیده شد. تا اینکه صدای آژیر پلیس را شنیدند.» به محض شنیدن صدای آژیر رضا ماشین را کناری زد و پا به فرار گذاشت. محمد جواد تازه در پاسگاه فهمید که ماشین دزدی بوده است.

مرزها را مشخص کنیم

عبدالصمد خرمشاهی، وکیل پایه یک دادگستری می گوید چنین مواردی که بر اثر رودربایستی و تعارف انجام شده قابلیت دفاع ندارند. این وکیل دادگستری می گوید:« ما ماخوذ به حیا هستیم و اهل تعارف. تعارف هم بیش از حد روی زندگی ما تأثیرگذار است. خیلی از جرائم مواد مخدر به این علت اتفاق افتاده اند که افراد بدون آگاهی بسته حاوی مواد مخدر را از سر رودربایستی جابه جا کرده و گیر افتاده اند. خیلی  از پرونده های دزدی هم با همین رودربایستی اتفاق افتاده اند. توی تاکسی به من شیرینی تعارف کردند. من هم خجالت کشیدم نگیرم. بعد از اینکه خوردم بیهوش شدم و وقتی به خودم آمدم هر چه را که داشتم برده و من را گوشه خیابان انداخته بودند». خرمشاهی می گوید:« هر کسی مسئول اعمال خودش است. اینکه بگوییم خجالت کشیدیم، طرف فامیل بود، برادر بود یا پدر بود هیچ کدام از نظر قانونی قابلیت دفاع کردن ندارند.» او می گوید:« حتی از نظر شرعی و قانونی هم وظیفه ما این است که با آگاهی رفتار کنیم. حدیث داریم که حتی در معامله مثل بیگانگان رفتار کنید و تعارف را کنار بگذارید.»

آخر داستان محمد جواد:

از دستگیر شدن محمد جواد چند روزی می گذرد اما هنوز خبری از رضا نیست. فایده ندارد که محمد جواد چقدر قسم و آیه بیاورد که این کار را نکرده و روحش از همه جا بی خبر بوده؛ «کسی حرف مرا باور نمیکند. دستی دستی شدم شریک جرم».

نه نگفتن، فداکاری نیست!

Ø     محسنیان می گوید: خیلی ها برای نه نگفتن« عنوان اخلاقی» پیدا می کنند؛ مسأله ای که در جامعه ما خیلی رواج دارد. این افراد ضعف شان را با عبارتهایی مثل «گذشت کردم» جبران می کنند.

Ø     تنها در این صورت است که بچه ها هم قدرت نه گفتن پیدا می کنند و هم از مسیر درست خارج نمیشوند.

 

چه کار کنیم تا بتوانیم نه بگوییم؟

دکتر محسنیان به عنوان یک راهکار اساسی پیشنهاد می دهد برای اینکه بتوانند نه بگویید اول سعی کنند نه را بشنوند و از بقیه قبول کنند. این نه شنیدن می تواند به کوچک ترین اعضای خانواده یعنی بچه ها و نوجوانان هم برگردد. پدر و مادرها باید بدانند اگر چه ارائه راهکار در مورد بزرگسالان دشوار است اما شخصیت بچه ها راحت تر شکل می گیرد.

خانم ها سخت تر «نه» می گویند!

خیلی از افراد ممکن است با قرار گرفتن در شرایط خاصی نه بگویند اما این مخالفت اغلب با احساس گناه یا بدهکاری همراه خواهد بود؛ احساسی که فرد را به انجام دادن رفتارهای جبرانی وادار می کند. اما اینکه چرا از نه گفتن می ترسیم، دلایل متعددی دارد.

چیزی که خیلی مشخص است این است که نه شنیدن برای این افراد قابل تحمل نیست. یعنی شما تنها زمانی موفق می شوید حق نه گفتن را به خودتان بدهید که شنیدن مخالفت از زبان دیگران برایتان بی معنی نباشد و باعث آشفتگی تان نشود.»

آدم ها به خاطر دو احساس ترس یا خشم است که نمی توانند نه بگویند. اولی به پیامدهایی منجر میشود که ما را از نه گفتن می ترسانند که یکی از آنها ترس از خشمگین شدن طرف مقابل است.

معمولاً قدرت نه گفتن در بین زن ها نسبت به مردها کمتر است. دلیلش هم به سنتی بدن و رواج پدرسالاری در جامعه ما برمی گردد؛« نه شنیدن برای مراجع قدرت چیز خوشایندی نیست. در خانواده سنتی که قدرت از دیرباز در دست مردها بوده برایشان سخت است که نه بشنوند و واکنش ها خشمناکتر است.»

در این میان نقش خانواده در شکل گیری شخصیت افراد خیلی برجسته میشود. اگر شما به عنوان اعضای خانواده این امکان را به افراد بدهید تا نه بگویند بدون اینکه ترس از طرد شدن داشته باشند و خیالشان راحت باشد که بعد از مخالفت هم جایگاهشان محفوظ خواهد بود، کمک بزرگی به    خانواده تان کرده اید.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.