دکتر حسن کرباسی آرانی متخصص اعصاب و روان (روانپزشک)

دکتر حسن کرباسی آرانی بورد تخصصی اعصاب و روان (روانپزشک) ومشکلات جنسی و مشاوره

دکتر حسن کرباسی آرانی متخصص اعصاب و روان (روانپزشک)

دکتر حسن کرباسی آرانی بورد تخصصی اعصاب و روان (روانپزشک) ومشکلات جنسی و مشاوره

راهکار عشق نافرجام

راهکار عشق نافرجام 

ترس از تعهد:  

برخی از مردان به دلیل «ترس از تعهد و سرسپردگی» تمایلی ندارند که مابقی عمر خود را تنها با یک خانم سپری کنند. آنها تصور میکنند که می توانند به راحتی زن های مختلفی را برای مدت کوتاهی راضی کنند، اما راضی نگه داشتن یک خانم برای سال ها کار دشواری است. به علاوه آنها تصور میکنند اگر مجرد باقی بمانند می توانند به شکل متنوع نیازهای جنسی خود را برآورده سازند، به همین دلیل نیازی     نمی بینند که تنها یک شریک مادام العمر برای خود انتخاب کنند. هر چند آمار و ارقام مؤسسه ملی روانشناختی گویای این مطلب است که افراد متأهلی که از زندگی مشترک خود راضی هستند خیلی بیشتر از افراد مجرد از زندگی خود لذت می برند، اما غافل از اینکه انسان وقتی تشکیل خانواده نداده است از نظر هویتی ارزان است.

عدم مسئولیت پذیری:

با شروع زندگی مشترک وظایف همسران سنگین تر میشود و باید بیش از گذشته تلاش کنند. از همان ابتدا باید به فکر مسائل زیادی نظیر ورود بچه به زندگی هم بود. وظیفه حمایت و پشتیبانی از کودک در وهله اول بر عهده پدر است. برخی از مردان تمایلی ندارند که زیر بار مسئولیتهای بیشتر بروند و تصور می کنند که تنها با فرار از ازدواج می توانند از بار سنگین مسئولیتهای روزمره شانه خالی کنند، غافل از اینکه زندگی صرف نظر از زندگی مشترک، سرشار از مقوله های چالش انگیزی است  که همه روزه بر آنها تحمیل میشود.

تجربه تلخ گذشته:

گاهی تجارب تلخی که در زندگی به دست  می آوریم تأثیرات زیادی بر روی تصمیمات آتی ما میگذارد. اگر مردی در رابطه قبلی خود شکست خورده باشد، در انتخاب شریک زندگی بیش از اندازه حساس میشود و جبران آسیب های روانی گذشته برایش دشوار است. این قبیل افراد بیش از اندازه محتاط می شوند و تنها یک خاطره بد، کلیه ابعاد زندگی آنها را تحت الشعاع قرار میدهد.

آیا می شود رابطه را حفظ کرد؟

پاسخ این سؤال باید با توجه به آمادگی روانی و   توانمندی های خود فرد بیان شود. یعنی علاوه بر آمادگیهای اجتماعی (اتمام دوره سربازی)، تحصیلی، مالی و...، هر قدر فرد به لحاظ شخصیتی به بلوغ (عاطفی، اقتصادی، جنسی، اجتماعی و...) رسیده باشد آمادگی بیشتری برای ازدواج خواهد داشت. از طرف دیگر شما به عنوان شریک زندگی، تنها می توانید، سهم خود در قبول مسئولیت های زندگی را با توجه به توانمندی های مختلف بپذیرید. در صورتی که بخواهید علاوه بر مسئولیت خود وظایف شریک زندگی تان را نیز تقبل کنید در دراز مدت دچار احساس درماندگی، پشیمانی و ناراحتی می شوید.

چطور آرام شویم؟

با توجه به طول مدت آشنایی شما دو نفر، موارد متعددی وجود دارد که میتوانید خانواده را متقاعد کنید که مناسب هم نبودید. با شواهد و دلایل نشان دهید از جهات مختلف (نوع طرز فکر، علایق، باورها، میزان مسئولیت پذیری و...) یا به لحاظ ویژگی شخصیتی و ساختاری با یکدیگر متفاوت بودید و توضیح دهید ادامه این رابطه به صلاح هیچ کدامتان نیست. از طرفی اگر شما به تازگی رابطه ای را به هم زده اید، میتوانید با استفاده از روش های زیر، آسیب کمتری ببینید:

1-     دلایل را بررسی کنید: سعی کنید مسیر آغاز آشنایی تا رابطه تان، را روی یک صفحه کاغذ بیاورید تا از هر گونه تحریف اتفاقات جلوگیری کنید. این کار علاوه بر آنکه تصویری عینی از همه آنچه اتفاق افتاده را به شما نشان می دهد، موجب میشود در آینده دوباره خطاهایتان را تکرار نکنید.

2-     گذشته گرا نباشید: زمان به عقب باز نمیگردد. چیزی که هنوز شکل نگرفته، آینده است.

3-     گریه کنید: اتفاقی که برای شما افتاده واقعاً ناراحت کننده است و شما هم انسان هستید. از اینکه دلتنگ شوید و اشک به چشمتان بیاید، احساس گناه نکنید و بغضتان را فرو نخورید.

4-     عصبانیت خوب نیست: می توانید در موقع عصبانیت این کارها را انجام دهید تا عصبانیتتان فروکش کند: 1- محیط را ترک کنید2- وضو گرفته و دو رکعت نماز مستحبی بخوانید 3- غسل صبر کنید 4- به شنا بروید 5- بدوید 6- تند راه بروید

5-     از دوستانتان کمک بگیرید: دوستان واقعی بهتر از همه شما را درک می کنند. درد دل کردن با دوستان یکی از بهترین روشهای مقابله با هیجانات منفی بعد از این اتفاق است. سعی کنید ساعات بیشتری را با دوستان خود سپری کنید. بله، کمی تنها بودن خوب است.

6-    عجله نکنید: کمی به خود زمان دهید تا جنبه های خوب و بد اتفاقی را که افتاده بررسی کنید و با احساسات و آنچه رخ داده کنار بیایید. دقت کنید دوباره شتابزده وارد رابطه جدیدی نشوید. برای آمادگی بهتر برای ورود به یک رابطه جدید حتماً مدتی به خود فرصت بدهید. اگر شتابزده رابطه جدیدی را شروع کنید، احساسات شما هم شتابزده تغییر خواهند کرد و دوباره همه چیز نابود میشود. اگر زمان کافی برای فکر کردن به خود ندهید دوباره همه چیز تکرار میشود.

7-      او مثل همه نیست: صفات منفی طرف مقابلتان را به همه افراد همجنس او تعمیم ندهید. این جمله که همه دختران یا همه پسران همین طورند، تنها از یک تعمیم اشتباه و خطرناک ناشی میشود که میتواند آینده تان را تهدید کند. (قانون همه یا هیچ یک تحریف شناختی است)

8-    کسب تجربه ها: نکته مثبت در چنین رخدادهایی درس گرفتن از آنهاست. در هر صورت برای آرامش زندگی خود باید فرد مقابلتان را ببخشید تا این رنجش در مرکز احساسات شما نباشد.

9-    گذر زمان و اقتدار: این دو ویژگی به همراه هم، کمک میکنند تا شما بتوانید وابستگی نسبت به طرف مقابل را در خود کم کنید. البته نمیتوان انتظار داشت که بعد از جدایی همه چیز را فراموش کنید. اغلب ما نمی توانیم خیلی از چیزها را فراموش کنیم؛ به خصوص اگر خاطرات خوبی با آن فرد داشته باشیم؛ بخشی از آن خاطرات همیشه همراه ما خواهد بود.

10-پذیرش: روشهای مدیریت ذهن نیز به شما کمک میکند تا خود را با شرایط جدید وفق دهید، باید یاد بگیرید که ذهنتان را مدیریت کنید و هر لحظه نسبت به خود آگاه باشید، بدین مفهوم که هر گاه ذهنتان خواست به گذشته سیر کند، با فرمان ایست مانع آن شوید یعنی لازم است خیلی محکم و مقتدر به ذهن خود فرمان ایست بدهید تا ذهن نتواند به هر کجا خواست برود. پس باید آگاه باشید به محض اینکه ذهن خواست به گذشته سفر کند به آن فرمان توقف دهید و مانع آن شوید و به خود بگویید: « ساکت، دیگر نمی خواهم بیشتر فکر کنم!»

11-گنجایش شما چه قدر است: ذهن گنجایش محدودی دارد و باید به نوعی از افکار نامطلوب و دوست نداشتنی خالی شود. بهترین کار در این زمان نوشتن است. صادقانه بنویسید تا ذهنتان کاملاً تخلیه شود.

12-حواس تان را منحرف کنید: عشق و دوست داشتن نوعی انرژی است که به سمت شخص مورد علاقه فرد معطوف است پس باید این انرژی را به سمت دیگری منحرف کنید، تا مسائل را فراموش کنید.

مردان هم به خاطر برخی «از دست دادنها» از ازدواج میترسند؛ چرا؟

Ø      برخی از مردان خارج از حیطه شغلی برای خود سرگرمی های بیشماری درست می کنند، به طوری که دیگر وقت ندارند به ازدواج و تشکیل زندگی فکر کنند. با ازدواج بساط این سرگرمی جمع میشود.

Ø      مردان پس از ارزیابی نارضایتی بعضی از نزدیکان خود از ازدواج، تصور می کنند که با او ازدواج نکردن، می توانند از طلاق و ریسک های مالی که به همراه دارد، جلوگیری کنند.

ویرایش: 8/11/92

مؤلف: دکتر حسن کرباسی آرانی، نیمه دوم سال 1392

راهکار عشق نافرجام

(شماره132)

کلینیک    دکتر   کرباسی

متخصص  اعصاب و روان

مشکلات جنسی  ،اعتیاد،مشاوره

چهارراه -جنب بازار علی- پاساژ ولیعصر (عج)

4 الی 10 شب

تلفن: 55464242031-55456164-031

همراه: 09131622363

آدرس اینترنتی:drkarbasi32.blogfa.com

شناخت اعتماد به نفس من خوبم؟ خوب نیستم؟ چی هستم؟

شناخت اعتماد به نفس

من خوبم؟ خوب نیستم؟ چی هستم؟ 

وقتی ویژگی های مثبت و منفی خودتان را فهرست میکنید، به نوعی انتقادپذیری را هم تمرین میکنید؛ ویژگیهایی که آدم های با عزت نفس از آن برخوردارند.

ویژگی های خود «من»:

«هیچ کس نیست که هیچ مزیتی بر دیگری نداشته باشد.» این قانون خلقت است. همه آنها که فکر میکنند نسبت به دیگران از هیچ امتیازی برخوردار نیستند، گوهر درونی خودشان را کشف نکرده اند. یک نفر ممکن است حافظه خوبی نداشته باشد اما دست خوبی برای طراحی و نقاشی و خطاطی داشته باشد؛ یکی دیگر ممکن است استعدادی در هیچ هنری نداشته باشد اما خوش صحبت باشد و روابط عمومی اش قوی. همه ما معجونی از این ویژگی های مثبت و منفی هستیم. هیچ کداممان، نه مثبت مطلقیم و نه منفی مطلق و آدم هایی که عزت نفس بالایی دارند، این را خوب می دانند. بر عکس، آدم هایی که عزت نفس پایین دارند، دنیا را سیاه و سفید می بینند. آنها ارزش های خودشان را باور ندارند و امتیازات دیگران را هم، یا بزرگ تر از آن چه هست تصور میکنند، یا انکارش می کنند و در نتیجه، هیچ کس را قبول ندارند!

جدول مثبت و منفی «من»:

این تمرین را امتحان کنید. یک برگه کاغذ بردارید و در آن یک جدول دو ستونی بکشید. بالای ستون اول بنویسید؛ ویژگی های مثبت من و بالای ستون دوم؛     ویژگی های منفی من. حالا فکر کنید و در هر ستون، یکی یکی توانایی ها و محاسن یا ضعف ها و نواقص خود را بنویسید. آنتونی رابینز میگوید: « نواقص و کاستی های خود را روی ماسه بنویسید و امتیازات خود را روی سنگ مرمر»؛ منظورش این است که نگاهتان همیشه به نیمه پر لیوان باشد؛ به مزایایی که از آن برخوردارید و نه به نقاط ضعف تان؛ مخصوصاً آنهایی که کاری اش هم نمیتوانید بکنید.

ویژگی های مثبت من

ویژگی های منفی من

من خوش تیپ هستم

من تنبل هستم

من دروغ گفتن بلد نیستم

من زیادی حساس هستم

من مهربان هستم

من پدر و مادر خوبی نداشته ام

من تحصیلات خوبی دارم

من نمی توانم از حق خودم دفاع کنم

من دیگران را تحت تأثیر قرار میدهم

من پولدار نیستم

من آینده شغلی مطمئنی دارم

من اعتماد به نفس بالا ندارم

در پنج دقیقه اول چند ویژگی نوشتید؟

اگر نتوانید در همان پنج دقیقه اول 10 ویژگی مثبت یا منفی خودتان را بنویسید، یعنی خودتان را خوب نمی شناسید و وقتی از خودتان تصویر درستی ندارید، یعنی وضعیت عزت نفس تان هم تعریفی ندارد. پس، قبل از هر چیز باید ویژگی های خودتان را پیدا کنید. این خودشناسی، فایده های زیادی دارد؛ از جمله اینکه رفتار شما با اطرافیانتان را هم تصحیح می کند. چطور؟ مثلاً کسی که می داند بدبین است و میداند چه چیزهایی باعث تشدید بدبینی او می شود، برای آدمهای اطرافش این موقعیت را به وجود نمی آورد. (مضمون همان جمله معروف: ادب از که آموختی؟ از بی ادبان) کسی که با حس آزارنده بدبینی آشناست، ضمن اینکه تلاش میکند خودش را اصلاح کند، سعی می کند دیگران را هم از این آسیب در امان نگه دارد. دقت کنید. این یعنی عیب، وقتی با خودآگاهی همراه میشود، در ارتباط با دیگران، به یک حسن تبدیل میشود. این را در نظر داشته باشید و حالا با خیال راحت      ستون های مثبت و همین طور منفی را پر کنید.

چرا باید ویژگی های منفی را هم فهرست کنم؟ مطمئناً قسمت سخت تر این تمرین، پر کردن ستون ویژگی های منفی است. اغلب ما عادت نداریم کسی از ما ایراد بگیرد. خودمان هم کمتر خودمان را محاکمه می کنیم. شاید این سؤال هم برایتان پیش آمده که چرا باید در این جدول، ویژگی های منفی تان را هم بنویسید؟ مگر مهم این نیست که شما به ویژگی های مثبت تان باور بیشتری داشته باشید و همیشه آنها را در نظر بگیرید؟

واقعیت این است که آدم هایی که عزت نفس پایین دارند، انتقادپذیر نیستند. یکی از فایده های این تمرین همین است که انتقادپذیری شما را بیشتر می کند. وقتی خودتان از خودتان شروع کنید، با بقیه هم راحت تر کنار می آیید. آدم هایی که عزت نفس پایین دارند، انتقاد دیگران برایشان خیلی سنگین است. برعکس آنچه خودشان فکر می کنند، احساس منفی این آدمها، مستقیماً ناشی  از انتقاد نیست.

دو نفر، یکی با عزت نفس خوب و آن یکی با عزت نفس کم، جمله واحدی را میشنوند؛ مثلاً:«گند زدی!» اما اولی لبخند می زند و می گوید:« بی خیال. شد دیگه، دفعه بعد درستش می کنم.» اما دومی میگوید:« ای وای! بدبخت شدم! من هیچ وقت عرضه نداشتم!» جمله هایی که گفته می شود یکی است اما دو احساس و فکر متفاوت در آنها ایجاد میشود. این یعنی، گفت و گوی درونی یا بیرونی فردی که      عزت نفس پایین دارد و حاصل افکار منفی ای است که در نتیجه الگوهای فکری غیرسازنده در ذهن او رسوب کرده است. کسی که در گفت و گوی درونی اش جمله «تو عرضه هیچ کاری نداری» مرتباً تکرار می شود، وقتی انتقاد می شنود، همان ترجیع بند ناخوشایند برایش تکرار می شود و ناخودآگاه از کسی که کلید ضبط صوتی را زده که دارد آوایی آزاردهنده پخش می کند، شاکی می شود.

به این مثال ها توجه کنید:

مثال شماره 1: موقعیت زهرا: زهرا با خانواده همسرش مشکل دارد. آنها از اول با ازدواج او و پسرشان موافق نبودند و با اصرار پسرشان راضی شدند. حالا هم که شش ماه از شروع زندگی مشترکشان می گذرد، هر بار که زهرا و همسرش به خانه پدر و مادر همسرش می روند، زهرا از نیش و کنایه های آنها در امان نیست. وقتی مادرشوهرش از هر بهانه ای استفاده میکند و کمالات عروس های دیگران را توی سر زهرا می زند، زهرا زبانش قفل میشود و بعد که به خانه خودشان             بر می گردند، با گریه و داد و فریاد، دق و دلی اش را سر همسرش خالی میکند.

زهرا چه باید بکند؟  انتقاد بی پایه و اساس چرا باید ما را ناراحت کند؟ این اشتباه کسی است که از شما انتقاد می کند، نه اشتباه شما. مگر اینکه فرض را بر این گذاشته باشید که دیگران همیشه حرف هایشان درست است و آدم هایی صددرصد بی عیب و نقص اند!

در برخورد با انتقاد غیرمنطقی و برخورد غیرمنصفانه فردی که به عمد قصد ناراحت کردن شما را دارد، نباید از کوره در بروید یا دنیا را تیره و تار ببینید. کافی است طرف مقابل را یک بیمار روانی فرض کنید! در این صورت، نه تنها از آن فرد ناراحت نمی شوید که دلتان می سوزد. می توانید برای اینکه کمتر آسیب ببینید روابطتان را تا زمان اصلاح رفتارش، با او محدود کنید.

مثال شماره 2: موقعیت عباس: مدتی است که عباس در اداره با رئیس مشکل پیدا کرده، بعد از یک اشتباه عباس در رسیدگی به پرونده یک ارباب رجوع، رئیس به او بدبین و حساس شده و احساس می کند رئیس منتظر است بهانه ای از او پیدا کند و عذرش را بخواهد. حالا حتی اگر رئیس ایراد منطقی ای هم از کار عباس بگیرد او به حدی عصبی می شود که به سختی خودش را کنترل می کند.

عباس چطور باید فکر کند؟ وقتی کسی از شما ایراد می گیرد، یا حتی توهین میکند، از دو حال خارج نیست: یا قصد کمک دارد، یا میخواهد شما را ناراحت کند. بهترین کار این است که صرف نظر از درست یا غلط بودنش، به این سؤالها فکر کنید: چه شد که این را گفت؟ شما جای او بودید چطور رفتار میکردید؟ مطمئنید مثل او یا حتی بدتر از او رفتار نمی کردید؟ اگر کسی که از شما انتقاد    می کند راست بگوید که شما باید بهترین استفاده را ببرید، چون کار شما را راحت کرده و شما را با یکی از نواقص تان آشنا کرده. اگر هم فکر می کنید که انتقادها در حقتان غیرمنصفانه است و درست نیست، باز هم منطقاً دلیلی برای ناراحتی وجود ندارد.

مثال شماره 3: موقعیت فاطمه و زینب: این، گفت و گوی دو ماه پیش فاطمه و زینبست، فاطمه،  تو واقعا خیلی آدم بی ملاحظه ای شدی/ زینب چطور؟/ فاطمه: فقط به فکر خودت هستی!/ زینب: من خودخواهم؟/ فاطمه: من؟ زینب: دست پیش می گیری پس نیفتی؟/ فاطمه: من چی کار کردم؟/ زینب: بگم؟ فاطمه: بگو عزیزم./ زینب: وقتی میگم خودخواه شدی همینه/ فاطمه: تو اصلاً خودخواه نیستی/ زینب: یادت رفته؟ همیشه تو جزوه دادن خسیسی/ فاطمه: من که همیشه جزوه هام پیش توئه! تو این مدت که ما دوست بودیم نیست که تو خیلی در حق من فداکاری کردی!/ زینب: تو خوبی!/ ادامه این بحث، باعث قهر فاطمه و زینب شد.

فاطمه و زینب چطور می توانستند برخورد کنند؟  بهترین برخورد در برابر کسی که به صورت کلی از شما ایراد می گیرد، این است که از او بخواهید منظورش را واضح تر بیان کند. نوع دیگر گفت و گوی زینب و فاطمه:

زینب: تو واقعاً خیلی آدم بی ملاحظه ای شده ای!/  فاطمه: چرا؟/ زینب: خب دیگه، فقط به فکر خودتی!/ فاطمه:میشه دقیقاً توضیح بدی؟/ زینب: فاطمه جان یادته شب امتحان گفتم جزوه تو بده زیراکس بگیرم پیچوندی؟/ فاطمه: باور کن خودم داشتم می خوندم؛ ولی حق با توئه.

به این ترتیب، فاطمه انتقاد زینب را پذیرفته، احساس بهتری به زینب داده و از خراب شدن رابطه اش با دوست خود جلوگیری کرده است.

بسیاری از افرادی که اعتماد به نفس مثبت از خود ندارند و در دوران رشد دچار مشکلات و کاستی هایی بوده اند، حالا بهترین مرحله این است که با یک مشاور ماهر و فوق تخصص روان شناسی بالینی یا روانپزشک ملاقات نمایند و مشکل خود را مطرح کنند.

آنها با پرسشنامه های علمی که دارند او را مورد سنجش قرار می دهند. میزان اضطراب و نوع آن و احتمالاً افسردگی و کج خلقی را سنجیده و در صورت نیاز در مرحلۀ غیر حاد که مشکل وجود دارد درمان شناختی- رفتاری در چندین جلسه انجام میدهند و تحریف های شناختی را از مراجع اصلاح کرده و شناخت درستی از رفتارها و نگرش ها پیدا می نمایند. شناخت درمانی با  نصیحت درمانی فرق         می کند. نصیحت اثرش چند دقیقه است اما درمان شناختی- رفتاری یک فن است که شما بعد از چندین جلسه به آن دسترسی پیدا میکنید و آنگاه می توانید متوجه شوید که در کجاها سوءبرداشت یا حسن برداشت شده است. در حقیقت درمان شناختی- رفتاری یک نوع تقویت ذهن آگاه است.

مولوی می گوید: ای برادر تو همه اندیشه ای،  مابقی خود استخوان و ریشه ای

شناخت اعتماد به نفس (3)

 (شماره131)

این پمفلت جهت آگاهی شماست و توزیع و تکثیر آن ممنوع می باشد.

پیشرو در فرهنگ پزشکی و اسلامی

کلینیک دکتر کرباسی

متخصص اعصاب و روان

مشکلات جنسی، اعتیاد

چهارراه/جنب بازار علی/پاساژ ولیعصر(عج)

طبقه فوقانی واحد 2

تلفن: 55464242 ـ 55456164-031

همراه: 09131622363